منسوب به یک طرف. یک سویه، دراصطلاح راهنمایی رانندگی، خیابان یا کوچه ای را گویندکه وسایط نقلیه تنها از یک سو حق ورود بدان دارند وورود از طرف مقابل ممنوع است، از یک جهت. که فقط رعایت یک طرف شده باشد. که به سود یا به زیان یکی از دو طرف باشد: قضاوت یک طرفه نباید کرد. - یک طرفه کردن کار خود را، آن را تسویه کردن. حل و فصل آن به طور قطع
منسوب به یک طرف. یک سویه، دراصطلاح راهنمایی رانندگی، خیابان یا کوچه ای را گویندکه وسایط نقلیه تنها از یک سو حق ورود بدان دارند وورود از طرف مقابل ممنوع است، از یک جهت. که فقط رعایت یک طرف شده باشد. که به سود یا به زیان یکی از دو طرف باشد: قضاوت یک طرفه نباید کرد. - یک طرفه کردن کار خود را، آن را تسویه کردن. حل و فصل آن به طور قطع
یک جهتی. یک سمتی. یک سویی. از یک جانب، فیصله. حل و فصل. - یک طرفی شدن کار، به نحوی پایان یافتن و یک رویه شدن. - یک طرفی کردن کار، به نحوی پایان دادن به کاری. یک رویه کردن. (یادداشت مؤلف)
یک جهتی. یک سمتی. یک سویی. از یک جانب، فیصله. حل و فصل. - یک طرفی شدن کار، به نحوی پایان یافتن و یک رویه شدن. - یک طرفی کردن کار، به نحوی پایان دادن به کاری. یک رویه کردن. (یادداشت مؤلف)